فرا رسیدن محرم را به تمام مسلمان های تسلیت می گویم
ای خدااااا
پس خط پایانت کجاست ..؟؟؟
آیا جهنمت همین جایی که هستیم نیست ..؟؟
من آتشت را ؛
به نامردی ها ؛
به دورویی ها ؛
و ...................
خیانت ها ترجیح می دهم ..!!!
شاید اگر ایوب هم در عصر ما بود صبرش لبریز می شد ...!!!
شبها می شود ازکناررودخانه به آغوش توآمد
آغوش تو را جاری کرد
میشود حتی آنقدر در آغوش تو ماند
تا رودخانه ای جاری شود
شبها می شود یک گره کور روی گردن خود زد
ودرون رودخانه افتاد
اما وقتی که افتادی تازه خواهی فهمید که آغوش توبوده
شبها می شود ازکافه تا خانه را سوار قایقی شد
که روی آغوش تو روان است
وآنقدر خیس شوی که رودخانه را هم حتی خیس کنی
شبها می شود
درون جریان تو پنهان شد
حتی اگر رودخانهای خشک باشی
آهای مسافر! این راه تنها برای قدمهای توست
نه از آن چیزی دیگر.
جادهای وجود ندارد
جاده، سفر کردن توست.
رفتنت جاده را میسازد
و هرگاه به پشت سر نگاه کنی
مسیری را میبینی
که کسی نمیتواند دوباره بپیماید.
...
آنتونیو ماچادو، ترجمهی محسن عمادی
دور باشـــی و تــپــــــنده …
بهتر است از این که …
نزدیـــک باشی و زننـــــــده …
این مفــــــهوم را که در رگ هـــایت جاری کنی …
دیگر تنـــــــــها نخواهی بود …
.
.
بیشتر از هرکسی … خودت را دوست داشته باش!
جوری که هر کجا نشسته ای … هر جا که می روی ….
در هر کاری که میکنی … “خــــــــودت ” حضور داشته باشد ،
یــــک حضــــــــــور بـــی ماننـــد …
اما خالــــــی از تکبــــر ، حسادت ، ریــــــا …
باور کن تا عاشق خودت نباشی ….
عاشق هیچ کس نمیتوانی بشوی ….
و هیچ کس هم ..(!)… عاشقت نمیشود !
.
..
خداوندا ؛
راهی نمی بینم ، آینده ام پنهان است
اما مهم نیست
همین کافیست که
تو راه را می بینی و من تو را . .
.
.
.
می خوام جشن بگیرم
یکم بپریم هوا ............هوراااا
همه چیز اوکی
..................

................منو مبیناو رها
،.................حالا گره موسیقی بنوازید...........دام دام
.............رقص نور......
...
،.........امروز روز شادی ...شادی


..................حالا بچه ها بیام وسط
وای که چه روز خوبی امروز.................
خوب دیگه فکر کنم...........وقت غذا همه گشنید
.............به به.........اقا چرا هول میکنی به همه
میرسه غذا
..................خب دیگه همه خسته شدید
......برین بخوابید به قول رها
رها شبتون شیک
به قاعده ی یک سفر
پر از جاده
پر از فاصله
به شماره ی اتوبوسهای راهِ شب
کافههایِ خمارِ در امتدادِ شب
...
به اندازه تمامِ روزهایی که ما
از بین اینهمه نبودن
باز نبودن را انتخاب کرده ایم
دل تنگم
دل تنگ ....


در زنـدگی یـاد گرفتـمـــ ...